می خواهند تو را بسازند...

در برابر هر رنجی، سه راحتی وجود دارد؛ دو تا همراه آن و یکی در پایان. همراه رنج، جریان است و نشاط و قدرت و در پایان هم بهره است و مزد و پاداش. کارگری که بارها را به دوش گرفته دو خوشحالی همراه گرفتاری‌هایش دارد و یک خوشحالی هم پس از گرفتاری؛ همراه کارش از بی‌کاری و رکود رها شده و با کارش ورزیده‌تر و نیرومندتر شده و آخر کارش هم مزد و پاداش دارد. اینجاست که با درد، با عسر، با رنج، دو تا راحتی هست؛ جریان و قدرت و پس از آن هم یک پاداش و یک بهره؛ که:

« سَیجعَل اللهُ بعدَ عسرِ یسراً...»

وقتی به دنیا می‌آییم، پستانک در دهان‌مان می‌گذارند و در گوشمان لالایی می‌خوانند و ما هم خیال می‌کنیم که دنیا محل استراحت است و عشرتکده! ولی همواره باید به یاد داشت که دنیا کلاس زندگی و محل آزمایش و سختی‌ست.

در پی ساختن خانه و بزم و عیش و...، تاب دشواری نداریم؛ غافل از آن‌که ما در پی ساختن خانه هستیم، ولی تنها این را برایمان نمی‌خواهند! بلکه می‌خواهند خودمان ساخته شویم. و آن‌چه ما را می‌سازد، همان خانه خراب شدن‌هاست؛ همان شکستن‌هاست؛ همان سوختن‌هاست...

«یا أیُّها الانسان إنَّکَ کادِحٌ إلی رَبّکَ کَدحاٌ فَمُلاقیه...»

ای انسان! تو با کوله‌باری از رنج رو به سوی او داری، آن هم چه رنجی... همین است که به لقاء او می‌رسی...

(سوره‌ی انشقاق، آیه‌ی6)

ما به هر اندازه که رنج می‌بریم، به همان اندازه واقعیت را نشناخته‌ایم و خود را نشناخته‌ایم و خدا را نشناخته‌ایم، که دنیا راه است و ما رونده و خدا راه‌بر و رنج‌ها شتاب‌دهنده و پیش‌برنده...

موقعیت‌هایی که در آن قرار می‌گیریم مهم نیست؛ بلکه موضع‌گیری ما مهم است. چه پیش می‌آید مهم نیست؛ این‌که برای پیش‌آمدها چه می‌کنیم مهم است. و در این حالت است که دیگر حادثه‌ها ما را به بازی نمی‌گیرند و ما هستیم که حاکم بر آنهاییم و مسلط بر موقعیت‌ها..

ما برای ماندن آفریده نشده‌ایم؛ چون در ماندن می‌گندیم... و برای رفتن نیاز به ضربه‌هایی داریم که ما را از بت‌هایی که برای خود ساخته‌ایم، جدا کند. زیرا ما با همان چیز که فشار می‌بینیم، با همان به ظرفیت و قدرت و زیبایی بیشتر می‌رسیم؛ هم‌ چنان‌ که "الماس" از فشارهای سخت حاصل می‌شود...

(برداشتی از کتاب "تطهیر با جاری قرآن" و "مسئولیت و سازندگی"؛ استاد صفایی حائری)

...........................................................................................................................................

در ادامه‌ی مطلب داستان منتخبی است از کتاب "مسئولیت و سازندگی"....


 
ادامه نوشته

شرط اول قدم آنست...

از نظر اسلام اگر کسی بخواهد خودش را تربیت کند، اولین شرط مراقبه است. منتها می‌گویند قبل از مراقبه و محاسبه یک چیز هست و بعدش هم یک چیز. قبل از مراقبه، "مشارطه" است؛ یعنی اول انسان باید با خودش قرار بگذارد و پیمان ببندد که این‌گونه باشم. چون اگر انسان برای خود برنامه‌ای نداشته باشد، نمی‌داند که چگونه باید از خودش مراقبه کند.

پس از مراقبه و محاسبه، مرحله‌ی بعد می‌باشد که پس از بررسی عملکرد و میزان مطابقت آن با شروط از پیش تعیین شده، صورت می‌گیرد. اگر فرد عملکرد مناسبی داشت، جای شکر دارد؛ ولی اگر کم تخلف کرده بود، مسئله‌ی "معاتبه" در کار می‌آید و اگر تخلف بسیار بود، مسئله‌ی "معاقبه".

اما در بسیاری از موارد، طی کردن کامل مسیر یا مراقبت مستمر امکان‌پذیر نمی‌باشد و فرد پس از مدتی کم آورده و حتی مشارطه را نیز به فراموشی می‌سپارد!

جایی شنیدم امام علی(ع)، در پاسخ فردی که راجع به "واجب‌تر از واجب" از ایشان پرسیده بود، "ترک  گناه" را از واجبات نیز واجب‌تر بیان کرده بودند. نکته‌ای که عمدتا از چشم ما دور می‌ماند و گاهی انجام برخی از مستحبات نیز، عاملی می‌شود برای علامه! پنداشتن خود! نمود برخی اعمال نیک خود را، مثل درختانی که در بهشت روییده می‌شوند می‌پنداریم؛ غافل از اینکه برخی گناهان‌مان نیز، به مثابه‌ی گلوله‌ی آتشی است که تمام جنگل را به آتش کشیده و آن را نابود می‌کند....

گاهی بدون برنامه‌ و تنها از روی عادت و تقلید، برخی اقدامات صورت می‌گیرد و نهایتا هم فرد دچار عمل‌زدگی شده و نتیجه‌ی مطلوبی هم عایدش نمی‌شود. استاد صفایی در کتاب "صراط" مثالی را برای بیان این وضعیت و تذکرها و تلنگرهایی که به فرد داده می‌شود، بیان کرده‌اند که جالب توجه است:

«داستان درست این چنین است که تو داری عبور می‌کنی و می‌بینی که یک مشت آدم دارند با شتاب آجرها را بالا می‌اندازند و بارها را به دوش می‌کشند و چیزی می‌سازند. سلام می‌کنی و می‌پرسی چه می‌کنید؟ جواب می‌شنوی نمی‌دانیم. نقشه دارید؟ جواب: نه. چقدر مصالح می‌خواهید؟ جواب: نمی‌دانیم. آیا باید اینجا دیوار کشید؟ جواب: نمی‌دانیم. پس چه می‌کنید؟ جواب: تو راه بیفت، راه به تو می‌گوید چه بکن؛ تو شروع کن تا بفهمی چگونه باید ادامه بدهی.

و تو می‌گویی پس حرکت معکوس دارید؟ اول مصالح جمع می‌کنید، سپس نقشه می‌کشید، سپس معلوم می‌کنید که چه می‌خواستید؟ اول عمل، بعد طرح و هدف!»

حال باید توجه داشت برای داشتن حرکتی استوار باید مراحلی را طی کرد... قدم اول این است که بدانیم در خودمان چه می‌گذرد؛ قدم دوم این است که وضع خودمان را توجیه نکنیم؛ و در قدم سوم باید برای برخی درگیری‌ها آماده شویم و در قدم آخر نیز باید با محاسبه و مراقبه، خود را هم‌راهی کنیم..

با کمی توجه می‌توان به دلیل توصیه‌های برخی بزرگان نظیر آیت‌الله بهجت(ره) که همواره رمز عاقبت بخیری را "دوری از گناه" بیان می‌کردند، پی برد. باشد که متذکر شویم...

کاروان رفت، تو در خواب و بیابان در پیش

چه کنی، ره ز که پرسی، چه روی، چون باشی؟

در ره منزل لیلی که خطرهاست به جان

شرط اول قدم آنست که مجنون باشی

 

هو الاول و الآخر و الظاهر و والباطن!

بسیاری از فرصت هایی که دست بر قضا و بر سبیل اتفاق پیش آمد، در غفلت و خواب گران گذشت و امروز که سرم بی کلاه مانده است، خودم را سرزنش می کنم: باید سراغ ریشه ها می رفتی...

بسیار خواندیم و شنیدیم؛ بسیار گفتیم و گفتیم... ولی افسوس که در میدان عمل "بسیار" غافل بودیم...

دم از ولایت خدا؛ دم از ولایت علی(ع)؛ دم از ولایت امام عصر(عج)؛ دم از ولایت نایب امام(عج)...... ولی فقط دم زدیم!

ابلیس را شناختیم؛ دانستیم معنویت بدون ولایت را ابلیس هم داشت...

از خوارج و علی(ع) شنیدیم...

فریاد "بصیرت بصیرت" رهبری را شنیدیم...

ولی... مدام درگیر بودن؛ در گیرودار بودن؛ از کشاکشی به کشاکش دیگر رفتن؛ اندک ماجرایی را به کارزاری تبدیل کردن؛ در هر سوراخی سرک کشیدن... و سرانجام به فراموشی سپردن اصول!

بصیرت یعنی نگاه نافذ داشتن؛ شناختن؛ دانستن؛ استفاده از فرصت ها.... و در نهایت باثبات و پرتلاش شدن و ماندن!

خاطرمان باشد؛ در دفاع مقدس نیز بودند کسانی که به انگیزه ی مبارزه با دشمن جلو رفتند، ولی چون دستشان خالی بود، تغییر ماهیت دادند! گفتند رزمنده ای از نیروی خطش جدا شده بود و بعد از یکی دو روز از پشت بی سیم با فرمانده اش تماس گرفت. گفتند: کجایی؟ گفت: اسیر گرفته ام. گفتند: خوب اسیر را بیاور. گفت: نمی آید! گفتند: خوب خودت بیا! گفت: نمی گذارد بیایم.... گفتند: پس اسیر شده ای، اسیر نگرفته ای!

خاطرمان باشد؛ در جنگ نرم امروز، یقین قاطع هم در هم زبانی با برخی سیاست ها، کاری از پیش نمی برد، تا چه رسد به ایمان های قابل داد و ستد که همیشه دو برابر مصلحت ها ترمز دستی می کشند...

سخن بسیار است؛ اما دوباره همان رفیق شفیق همیشگی از اعماق نهیب می زند که: جمع کن بساطت را! کسی که در غفلت اختیار دست و پا می زند، شاید و اگر و باید و ای کاش می بافد و و فعل و قول را به خود نسبت می دهد؛ تو که اهل اختیار نیستی!

فرصت های رفته و نیامده، در قبضه ی قدرت حق  است. تو و همه ی عالم، همیشه در دایره ی امر و اراده ی او هستید و او... لا تأخُذُه سِنةٌ و لا نُوم! نترس!

.................................................................................

پی نوشت: این جزوه رو هم حتما بخونید:

عارفان مبارزه جو

 

تا رسد دستت به خود،شو کارگر!

داشتم کتاب " پرده نشین" که شرح کلمات عرفانی-اخلاقی آیت الله بهجت(رحمةالله علیه) هستش رو میخوندم، دوباره واسم یادآوری شد که ﭼﻘ.........در با بنده های خوب خدا فاصله دارم و ﭼﻘ..........در دنبال راه های سخت میگردم، در حالیکه از ساده ترین و مؤثرترین کارها دارم به سادگی رد میشم!

یه روایت از آقای بهجت که تو این کتاب نوشته بود، به این شرح هستش که...

زمانی که آقای بهجت در نجف مشغول تحصیل و تهذیب نفس بودند، عده ای که مطالب عرفانی را قبول نداشتند، نامه ای برای پدر آقای بهجت می فرستند و در مورد ایشان بدگویی و سخن چینی می کنند و می گویند ممکن است فرزندت از درس و بحث خارج شود. پدر بزرگوار ایشان نامه ای برای آقای بهجت می نویسد که من راضی نیستم جز واجبات، عمل دیگری انجام دهی، حتی راضی نیستم نماز شب بخوانی.

آقای بهجت می فرماید: « وقتی نامه ی پدرم به دستم رسید، خدمت آقای قاضی رسیدم و نامه را به ایشان نشان دادم. ایشان فرمودند: شما مقلد چه کسی هستید؟ گفتم: من مقلد آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی هستم. ایشان فرمودند: باید بروی از مرجع تقلیدتان بپرسی.

آقای بهجت می فرماید: من نزد آقا سید ابوالحسن اصفهانی رفتم و از ایشان کسب تکلیف کردم. ایشان فرمودند: باید حرف پدرت را اطاعت کنی.»

از آن موقع به بعد آقای بهجت سکوت می کنند و چیزی نمی گویند و در سکوت مطلق فرو می روند و حتی برای خرید، از خادم مدرسه تقاضا می کنند تا این کار را برای ایشان انجام دهد؛ چرا که سخن گفتن از واجبات نیست و کار و فعل مباحی می باشد. ایشان گاهی اوقات اجناس مورد نیاز خود را روی کاغذ می نوشتند و به مغازه دار می دادند. ایشان خیلی کم در کوچه و خیابان رفت و آمد و می کردند و تمام این کارها به خاطر این بود که می خواستند از یک دستور پدرشان اطاعت کنند. دیگر بزرگان نیز نقل کرده اند که « آقای بهجت، بهجت نشدند مگر این عبا را سر می کشیدند و به درس می رفتند و بر می گشتند تا مبادا با کسی برخورد کنند و حرف بزنند؛ چون دستور پدرش این بود.»

کتاب "فریادگر توحید" هم شرح زندگی و کمالات آیت الله بهجت هستش، که اون هم کتاب خوبیه. پیشنهاد می کنم حتما یکی از این کتابا رو بخونید!

(یه روایت دیگه هم که تو کتاب "پرده نشین" نقل شده بود رو تو ادامه ی مطلب گذاشتم.)

 

ادامه نوشته

کیمیای محبت...

چند روز پیش داشتم یه سخنرانی گوش میدادم، توش یه حکایتی از شیخ رجبعلی خیاط نقل شد و سخنرانش پیشنهاد داد که حتما کتاب "کیمیای محبت" که یادنامه شیخ هستش خونده بشه. یادم افتاد این کتاب رو دارم و به توصیه‌ی آقای سخنران شروع کردم به خوندن مجدد اون کتاب....

فصول مختلف کتاب از حکایات و توصیه‌های شیخ رجبعلی نکوگویان به شاگرداشون و زندگی‌نامه‌ی شیخ تشکیل شده. تو هر بخشش نکته‌هایی داره که به شرط استفاده‌ی درست، خیلی تو مسیر زندگی تاثیر میذاره.

یه مختصری از یه فصل این کتاب با عنوان "نماز اولیای خدا" رو میگم؛ البته حجمش زیاد نیست و تقریبا همشو نوشتم که به شرح زیر هستش:

شیخ رجبعلی خیاط همیشه تلاش میکرد که شاگرداش نمازگزار واقعی باشن. تو رهنمودای شیخ 4 تا نکته‌ی اساسی در مورد نماز ذکر شده، که ایناست:

1. عشق:

 شیخ معتقد بود همونطور که عاشق از سخن گفتن با معشوق خودش لذت میبره، نمازگزار هم باید از راز و نیاز با خدای خودش احساس لذت کنه. پیامبر(ص) هم لذتشون تو نماز رو اینطور توصیف میکنن: « خداوند نور دیده‌ی مرا در نماز قرار داد و نماز را محبوب من گردانید، همچنان که غذا را محبوب گرسنه و آب را محبوب تشنه. با این تفاوت که گرسنه هرگاه غذا بخورد سیر می‌شود و تشنه هرگاه آب بنوشد سیراب می‌شود، اما من از نماز سیر نمی‌شوم.»

2. ادب:

امام سجاد(ع) در این باره می‌فرماید: « حق نماز این است که بدانی نماز، وارد شدن بر خدای عزّوجل است و تو با نماز در پیشگاه خداوند ایستاده‌ای. پس چون این را دانستی، باید همچون بنده‌ای ذلیل و حقیر، راغب و راهب، امیدوار و بینوا و زاری کننده باشی و به احترام کسی که در مقابلش ایستاده‌ای، با آرامش و وقار بایستی و با دل به نماز رو کنی و آن را با شرایط و حقوقش به جا آوری.»

شیخ درباره‌ی ادب حضور می‌گفتن که شیطون همیشه میاد سراغ انسان. یادت باشه که توجه خودت رو از خدا قطع نکن؛ تو نماز مؤدب باش. وقت نماز خوندن باید مثل وقتی که در برابر شخصیت بزرگی خبردار ایستادی باشی. طوری که اگه سوزن هم بهت بزنن، تکون نخوری!

شیخ میگفت شیطون رو دیدم به جایی که انسان تو نماز میخارونه، بوسه میزنه!!

3. حضور قلب:

پیامبر(ص) در این مورد می‌فرماید: «خداوند نماز بنده ای را که دلش با بدنش حضور ندارد، نمی‌پذیرد.»

یکی از شاگردای شیخ میگه، شیخ بعضی وقتا بهم میگفت: « فلانی! میدونی در رکوع و سجود چی میگی؟ در تشهد که میگی: «أشهد أن لا اله الّا الله وحده لا شریک له»، آیا راست میگی؟! آیا هوای نفس نداری؟! آیا به غیر خدا توجه نداری؟! آیا با « أرباب متفرقّون(39،یوسف)» سر و کار نداری؟!»

4. مواظبت بر نماز اول وقت:

یه حدیثی از امام صادق(ع) در این مورد تو این بخش ذکر شده که اینه:

« فضیلت نماز اول وقت بر آخر وقت، همچون فضیلت آخرت است بر دنیا.»

یه ماجرایی هم از شیخ نقل کردن که...:

« شبی حوالی غروب از نزدیکی مسجدی عبور میکردم، وارد مسجد شدم(برای درک فضیلت نماز اول وقت) و دیدم شخصی مشغول اقامه‌ی نماز هستش و هاله‌ای از نور اطراف سر او رو گرفته. پیش خودم فکر کردم که بعد از نماز با او مأنوس بشم ببینم چه خصوصیاتی داره که چنین حالتی در نماز برای او پدیدار شده. پس از پایان نماز همراه او از مسجد خارج شدم. نزدیک در مسجد، اون فرد با خادم مسجد بگو مگویی پیدا کرد و به او پرخاش کرد و به راه خودش ادامه داد. پس از عصبانیت دیدم آن هاله‌ی نور از روی سرش محو شد!»

اما حرف خودم....

واسه نمازمون وقت میذاریم، اکثرا تا جایی هم که بتونیم اول وقت میخونیم، ولی انصافا، فکر نمیکنم خودمونم رومون بشه اسمشو نماز بذاریم! خیلی از عقب افتادنا و به مقصد نرسیدنا و خلاصه خیلی از مشکلاتمون میتونه از درست نماز نخوندن، ناشی بشه. واقعا خیلی تاثیر داره...

متأسفانه خیلیامون ساده ترین کارایی که میتونیم رو هم خیلی وقتا درست انجام نمیدیم؛ مثل نماز... نه جزء مستحباته، نه بهش عادت نداریم(خداروشکر)، وقت هم که میذاریم، ولی کی میخوایم متوجه شیم واسه چی نماز میخونیم...خدا عالمه! فقط امیدوارم اون وقت، خیلی دیر نباشه.

انشالله تو این ماه مبارک نهایت استفاده رو واسه نزدیکی به خدا ببریم...

التماس دعا

مصلحت خداوند

 

سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت. وزیر همواره میگفت: هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست.
روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید، وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید، تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست!
پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد…
چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد، در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود، به محل سکونت قبیله ای رسید که مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند. زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست!!!
آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند.
اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید: چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد؟! به انگشت او نگاه کنید!!
به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد.

پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت: اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه  بوده. زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگی ام نجات یابد. اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی! این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!
وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید؟! اگر من به زندان نمی افتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم. در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند. بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود!!

ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است.
تصمیمات خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد...

 

رویش ها و ریزش ها....

 

 

 امام علی (ع) : روزگاری بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز نشانی و از اسلام جز نامی  باقی نخواهد ماند. (مردم خود را مسلمان می نامند در صورتی که دورتر از همه کس به اسلام هستند) .

مسجدهای آنان در آن روزگار آباد، اما از هدایت ویران است. مسجد نشینان و سازندگان بناهای شکوهمند مساجد، بدترین مردم زمین می باشند که کانون هر فتنه و جایگاه هرگونه خطاکاری اند.

 هرکس از فتنه بر کنار است او را به فتنه بازگردانند و هرکس که از فتنه عقب مانده او را به فتنه ها کشانند، که خدای بزرگ می فرماید : به خودم سوگند ! بر آنان فتنه ای بگمارم که انسان شکیبا در آن سرگردان ماند! و چنین کرده است و ما از خدا می خواهیم که از لغزش غفلت ها در گذرد.

نهج البلاغه حکمت 369

 

ادامه نوشته

گناهان یک روز شهید 16ساله

گناه امروز (4/5/63)

سجده نماز ظهر طولانی نبود.

زیاد خندیدم.

هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که خودم خوشم آمد.

اینها گناهان یک روز شهید 16ساله ی (رهنان) یکی از شهر های اطراف اصفهان است که او در دفترچه اش نوشته بود.

راستی گناهان امروز من چه بوده است ؟!

 

مواعظ اخلاقی امام خمینی (ره)

کسب اراده

ای عزیز!

بکوش که صاحب عزم و دارای اراده شوی، که خدای نخواسته اگر بی عزم از این دنیا هجرت کنی، انسان صوری بی مغزی هستی که در آن عالم به صورت انسان محشور نشوی. زیرا که آن عالم محل کشف باطن و ظهور سریره است و جرئت بر معاصی کم کم انسان را بی عزم می کند و این جوهر شریف را از انسان می رباید...

پس ای برادر! از معاصی احتزار کن و عزم هجرت تعالی نما، ظاهر را ظاهر انسان کن و خود را در سلک ارباب شرایع داخل کن و از خداوند تبارک و تعالی در خلوت بخواه که تو را در این مقصد همراهی فرماید.  رسول اکرم(ص) و اهل بیت او را شفیع قرار ده، که خداوند به تو توفیق عنایت فرماید و از تو دستگیری نماید.

اصلاح نفس

هان ای عزیز!

از خواب بیدار شو، از غفلت تنبه پیدا کن،دامن همت به کمر زن و تا وقت است فرصت را غنیمت بشمار و تا عمر باقی است و قوای تو تحت تصرف توست و جوانی برقرار است و اخلاق فاسده بر تو غالب نشده و ملکات رذیله بر تو چیره نگردیده، چاره ای کن و دوایی برای رفع اخلاق فاسده و قبیحه پیدا کن و راهی برای اطفاء نائره شهوت و غضب پیدا نما.

چگونگی مبارزه با شیطان

فرزندم!

از خودخواهی و خودبینی به در آی، که این ارث شیطان است که به واسطه ی خودبینی و خودخواهی از امر خدای تعالی به خضوع برای ولی و صفی او جل و علا سر باز زد و بدان که تمام گرفتاری های بنی آدم از این ارث شیطانی است که اصل اصول فتنه است و شاید آیه ی شریفه ی " و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین لله "، در بعضی مراحل آن، اشاره به جهاد اکبر و مقاتله با ریشه ی فتنه که شیطان بزرگ و جنود آن که در تمام اعماق قلوب انسان ها شاخه و ریشه دارد،باشد و هر کسی برای رفع فتنه  از درون و برون باید مجاهده نماید و این جهاد است که اگر به پیروزی رسید، همه چیز و همه کس اصلاح می شود.

پسرم! سعی کن که به این پیروزی دست یابی یا دست به بعضی مراحل آن. همت کن و از هواهای نفسانیه که حد و حصر ندارد، بکاه  و از خدای متعال جل و علا استمداد کن که بی مدد او کس به جایی نرسد.

"چهل حدیث"