چند وقتی بود به بهانه‌ی کنکور و کار و البته تنبلی، از خواندن کتاب‌هایی که روزهای پرمشغله‌ی آخر تحصیل و امتحانات، حسرت خواندنشان را می‌کشیدم و بی‌صبرانه منتظر فرصتی برای خواندنشان بودم، محروم مانده بودم! این روزها فرصتی شد تا دوباره سمت قفسه‌های کتاب در کتابخانه بروم..

1. انسان 250 ساله

نامش را شنیده بودم؛ ولی راستش را بخواهید در مورد محتوای آن اطلاعات دقیقی در دست نداشتم. فقط جزء لیست کتاب‌هایی بود که قصد داشتم روزی بخوانمش!

خواندن مقدمه‌ی کتاب و دلیل انتخاب این عنوان برای آن، نکته‌ی جالبی بود که نظرم را به خود جلب کرد؛ تعبیر زیبایی که تاکنون به آن فکر نکرده بودم. کتاب از هفده بخش تشکیل شده بود و حاوی زندگینامه‌ی سیاسی-مبارزاتی ائمه اطهار(علیهم السلام) و پیامبر(ص)... که بخش به بخش و به ترتیب با بیان زیبا و روان مقام معظم رهبری ثبت شده بود.

خواندن این کتاب را مخصوصا به کسانی مثل خودم که اطلاعات زیادی در مورد زندگی ائمه ندارند توصیه می‌کنم.

2. داستان سیستان

چند وقتی بود کتاب‌های "رضا امیرخانی" را نخوانده بودم. قلم و بیان خاص این نویسنده، آثارش را از سایرین متمایز می‌کند. "داستان سیستان" داستان همراهی 10 روزه‌ی رضا امیرخانی با تیم همراه مقام معظم رهبری در طی سفر ایشان به سیستان و بلوچستان در سال 1381 می‌باشد. بیان متفاوت نویسنده در توصیف جزئیات سفر و زاویه‌ی دید و گزارش متفاوت او نسبت به گزارش‌هایی که از این موارد ارائه می‌شود، موجب ارتباط بیشتر خواننده با کتاب می‌شود.

در حین خواندن کتاب گاهی به یاد بهمن سال گذشته که به دیدار رهبری رفته بودم می‌افتادم؛ شوق مردم، بازرسی‌های چند مرحله‌ای، اشک شوق هنگام ورود آقا و... و چقدر دلم میخواهد چند ساعتی از فاصله‌ی نزدیکِ دور، فقط نظاره‌گر حضرت آقا باشم تا خیلی چیزهایی که می‌دانم هست را از نزدیک‌تر حس کنم.. و چه آرزوی دور و درازی...

" این عکس قصه‌ی قشنگی دارد. رفتیم خدمت حضرت آقا و همین‌جور که مشغول کار بودند، قرار شد که عکس بگیریم. داشتند چیزی می‌خواندند. چند تا عکس گرفتیم، اما راضی نشدم. عاقبت دل به دریا زدم و گفتم، آقا! این عکس‌هایی که ما از شما گرفتیم، همه‌اش اشداء علی الکفار می‌شود، برای مصرف داخلی اجازه بدهید یک عکس رحماء بینهم هم بیاندازیم! آقا سر بلند کردند و خندیدند و ما هم این عکس را انداختیم!"

یک بخشی از بیانات رهبری که در چند جای کتاب هم تکرار شده بود، خیلی به دلم نشست؛ " فرد با‌تخصص بی‌ایمان، باهوش‌تر است، درست؛ اما خوب بیشتر دزدی می‌کند. به مومن‌ترها رای دهید..."

3. لشکر خوبان

به برکت دیدار با خانواده‌ی شهیدان و جانبازان که در جاد دانشگاه سهند به برنامه‌ای ثابت تبدیل شده بود، با عزیزانی آشنا شدم که بعد از گذشت مدت‌ها هنوز هم خاطراتشان گاهی ذهنم را مشغول خود می‌کند. خانم معصومه سپهری یکی از همان عزیزانی است که البته هنوز هم بچه‌های تشکل را در شناختن و شناساندن بزرگ‌مردان دفاع مقدس یاری می‌کند.

"لشکر خوبان" که مجموعه خاطرات مهدیقلی رضایی است و به کوشش بانو سپهری گردآوری شده است، اولین آشنایی‌ام را با ایشان فراهم کرد و بعد از مدت‌ها موفق به خواندن آن شدم. پاکی و صفای رزمنده‌ها، صبرها و توسل‌ها، سختی‌ها و تحمل‌ها، شهادت‌ها و مجروحیت‌ها، خدا و فقط خدا بودن‌ها و... هم در این کتاب خاطرات موج می‌زد.. خواندنش خالی از لطف نیست.

........................................................................................................................................

پ.ن: بعد از چهار سالی که این روزها مهمان شهدا بودم، امسال که سعادت نداشتم دلتنگی اذیت می‌کند! و خدا می‌داند مهمانی بعدی چه زمانی خواهد بود...

 

بعدتر نوشت:

4. من زنده‌ام

کتاب "من زنده‌ام" را که خیلی منتظر بودم به دستم برسد با اشتیاق زیاد در کمتر از دو روز تمام کردم و حجم زیادش هم حریف طولانی شدن زمان خواندنش نشد! این کتاب که خاطرات اسارت معصومه آباد در زندان‌های رژیم بعثی می‌باشد، گوشه‌هایی از سختی‌های آن روزگار را به زبان یک بانوی انقلابی توصیف می‌کند.

........................................................................................................................................

پ.ن: دلم نیامد در کتابخانه‌ی وبلاگم نامی از این کتاب نباشد؛ اما به دلایلی عجالتا از توضیح بیشتر خودداری می‌کنم!