همیشه وقتی بعد از یه رکود طولانی میخوای یه دستی به وبلاگ بکشی و یه شروع مجدد داشته باشی، کلی موضوع از ذهن می‌گذره و باید از بینشون یکی رو انتخاب کنی! مثل من که حالا باید این کار رو بکنم...

بذارید منم از انتخابات بگم؛ از حضور گسترده‌ی مردم، از اینکه مثل همیشه با وجود همه‌ی سختی‌ها، این "مردم" بودن که باز هم حضور داشتن، از اینکه تکلیفشون رو مخصوصا تو به خاک مالیدن بینی دشمن خوب به انجام رسوندن... یا نه! جواب این مردم رو با حرفا و تشکرای من نمیشه داد! پس این وظیفه رو واگذار می‌کنم به اونایی که باید با "عمل"شون این تشکر رو در شأن مردم به جا بیارن...

راستش......

ناله را هر قدر می‌خواهم که پنهانی کنم/ سینه می‌گوید که من تنگ آمدم، فریاد کن!

پس بذارید از جنبه‌ی دیگه در مورد انتخابات بگم! از اینکه بر خلاف انتظارم، کاندیدای مورد نظرم پیروز میدان نبود، از ضعیف عمل کردن اصولگراها، از پیروزی هاشمی و انصار! با وجود شکست اولیه(البته به زعم بنده!)، از موضع‌گیری‌های کشورای دیگه، از پیام تبریک و ابراز امیدواری سران آمریکایی برای حسنه شدن روابط، یا از موضع‌گیری متفاوت کانادایی‌ها در قبال انتخابات، یا نه! از واکنش‌های اقشار مختلف مردم خودمون و.... اصلا اینارم ولش کن! همیشه که نباید به تنگ آمدن! دل توجه کرد! انشالله عاقبت مردم و دولت فعلی و دولت‌مردای قبلی و خلاصه عاقبت همگی ختم به خیر شه! ما هم همینطور...

پس....

بذارید یه معرفی از رمان "منِ او" امیرخانی که بالاخره بعد از یه سال توفیق خوندنش نصیبم شد، داشته باشم. شنیده بودم این کتاب داستان غم‌انگیز عشقیه که نهایتا به "مَن عَشِقَ وَ کَتَمَ وَ عَفَّ وَ ماتَ، ماتَ شَهیدا" ختم میشه.. اولش که کتاب رو می‌خوندم، توش خبر آنچنانی از چیزایی که در موردش شنیده بودم، نبود؛ ولی آخراش.... از اینم بگذریم! در کل کتاب خوبی بود؛ هر چند خیلی طولانیه، ولی اگه تونستید بخونیدش؛ ضرر نمی‌کنید!

حالا....

شاید بهتر باشه از سوالایی که تو ذهنم ایجاد شده بگم! در مورد دیدگاه و بعضی مسائل مربوط به "زن" در "اسلام"! مثلا اینکه چرا شهادت زن در مورد رؤیت هلال ماه قبول نیست؟؟ یا اینکه چرا وقت جاری شدن صیغه‌ی طلاق فقط شاهد مذکر قابل قبوله؟؟ یا اینکه شهادت زن در مورد اموری که منجر به اجرای حد میشن؛ مثل شرب خمر؛ قبول نیست؟؟ یا حکمت بعضی حکمت‌های نهج‌البلاغه که در مورد زن هستن، چیه؟؟ و سوالایی از این قبیل.... ولی... فعلا واسه مطرح کردن این حرفا زوده! باید اول خودم بیشتر بخونم و بپرسم و بدونم و البته فکر کنم، بعد! (این رو هم باید اضافه کنم که شهید مطهری تو کتاب "زن و مسائل قضایی و سیاسی" مفصلا به این موضوعات پرداختن.)

ولی......

از هرچه بگذریم، سخن دوست خوش‌تر است! ولی اینم...

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست/ که آشنا سخن آشنا نگه دارد

 

پس حداقل یه دلیل واسه این "ولی" و "اما"ها....

دنبال چیزی نگردید! میخواستم یه بیت شعر بنویسم، اما... بگذریم! چون...

دردم نگفته به ز طبیبان مدعی/ باشد که از خزانه‌ی غیبم دوا کنند

 

اینقدر از موضوعات و نوشته‌های مختلف "گذر" کردم، یاد یه چیزی افتادم!

چند روز پیش که داشتم کتابای کنکور ارشد! رو تو کمدم جا‌به‌جا می‌کردم، دفتر املای سال اول ابتداییم رو دیدم..

راستی، عمرمون چقدر زود "می‌گذره"... فقط...

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای/ فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد

اینم یه عکس از اولین املای عمرم! دقیقا چهارده سال و هفت ماه و نوزده روز پیش....

 

 ..........................................................................................................................................

پ.ن1: صعود تیم ملی فوتبال به جام جهانی رو تبریک میگم!