مردی در تبعید ابدی

از ملاصدرای شیرازی تنها نامش را شنیده بودم! از «نادر ابراهیمی» هم همینطور!! تا اینکه به پیشنهاد برادر شریفپور نوشتههای آقای ابراهیمی را برای خواندن انتخاب کردم و بین سه کتابی که از ایشان خواندم، رمان «مردی در تبعید ابدی» که شرح زندگی ملاصدرا میباشد را پسندیدم!
محمدبنابراهیم صدرالدین شیرازی تنها پسر خانوادهای بود که دیر صاحب فرزند شده بودند و برای دوران کهنسالی خود انتظار زیادی از تنها فرزندشان که سخت جویای علم بود، داشتند. اما محمد با تحمل سختیهای بسیار توانست از همان سنین نوجوانی، آنچنان در علم و بحث و استدلال رشد کرده و قوی شود، که تعجب و تحسین بسیاری، حتی عالمان سرشناس را نیز برانگیزد.
«مردی در تبعید ابدی» با قلمی زیبا روایتیست از زندگی این عالم بزرگ، که علاوه بر شرح زندگانی او، در خلال داستان، برخی سخنان و عقاید ملاصدرا را نیز به تصویر میکشد.
پس از خواندن کتاب، اشتیاق زیادی برای ملاقات ملاصدرا و شنیدن سخنانی که در آن دوران برخی با شنیدنش او را کافر مینامیدند، یافتهام!! اما حیف.....
در ادامه بخشی از این کتاب که مکالمهای است بین محمدِ شانزده ساله و پدرش را میخوانیم:
_ محمد! سحر که به نماز میایستی، گهگاه، صدایت_ گرچه خوش است_ بیش از اندازه بلند میشود. نمازت را اگر برای خدا میخوانی، بدان که او بیصدا نیز میشنود، و اگر برای همسایگان میخوانی، بدان که از نظر عقلای ایشان، بانگت را هرچه بلندتر کنی، کوتهبینتری. عبادت، کاریست که انسان در خلوت میکند، و به زمزمه یا در دل، نه به فریاد.
_ از اینکه ارشادم میکنی سپاس میگزارم پدر؛ اما رخصت بده نکتهای را هم شاگرد به استاد بیاموزد: سحر که به نماز ایستاده بودی، صدایت را هیچ نشنیدم. نمازت را با صدای بلند بخوان پدر؛ آنقدر بلند که مجاز است و مقبول. با خلوص اما بلند و خوشآهنگ و دلنشین، تا همسایگان صدایت را بشنوند. اعتقاد، جهان را آباد خواهد کرد، و صدای رسای مرد معتقد، صدای اعتقاد است نه عربدهی ریا؛ و اگر حق بود که جملگیِ عبادات در خلوت و خاموشی انجام گیرد و به زمزمه یا در دل، اذان را بر بلندای منارهها نمیگفتند، با صوتِ بلندِ دلنشینِ پرطنین، و اعتبار نماز جمعهی جماعت را مولای متقیانِ جهان صدبار بیش از نمازِ در خلوت نمیدانست، و خداوند مقرر نمیداشت که جملگیِ مسلمانان که حج برایشان واجب است، در یک روز، گرد هم آیند و به فریادی جهانلرزان، از گناه و جرم و کفر برائت بطلبند.
پدر! آموزگاری دارم که میگوید: «آنگاه که با خداوندِ دو عالم و همهی عالمیان سخن میگویی، با صدای بلند بگو، و آنگاه که با خدای خویش راز و نیاز میکنی، با چنان صدایِ بیصدایی بگو که اگر روح میگوید، جسم نشنود. فرق است میان سخن گفتن با خداوند دو عالَم و خداوندِ دل.»
............................................................................................................................................
پ.ن1: قصد داشتم تو این پست به جای معرفی کتاب، رو برخی تصمیمات و حرفای اخیر رئیس جمهور جدید که خیلی هم به ذائقهام خوش نیومده تمرکز کنم، ولی فعلا "اندکی صبر...." بهتره!! فقط یه چیزی:
کلیدها به همون سادگی که در رو باز میکنن، قفل هم میکنن! امیدوارم که کلید مشکلگشای آقای روحانی مشکلساز نشه...!
پ.ن2: امام سجاد(ع) یه دعایی تو صحیفه سجادیه دارن با این مضمون که به خدا میگن اگه من رو بهشت ببری، پیامبر(ص) که محبوب تو هست خوشحال میشه و اگه جهنم ببریم، شیطان خوشحال میشه! پس بندهی محبوبت رو شاد کن نه شیطان رو...!
تو این روزهای آخر ضیافت الهی بعضی از ما هم باید اینطور با خدا معامله کنیم...
پ.ن3: پیشاپیش عید فطر رو تبریک میگم.
قدرتِ کلماتت را بالا ببر نه صدایت را؛ این "باران" است که باعث رشد گلها میشود، نه رعد و برق…