وصال؛ آغاز یا پایان؟!
هرگاه که صحبتی از "عشق" میشود، غالبا افراد به یاد «لیلی و مجنون»، «شیرین و فرهاد»، «خسرو و شیرین» و... میافتند. افرادی که میتوانند مصداق مناسبی برای جملهی «وصال، مدفن عشق است» باشند. یا به عبارت بهتر نمونههایی در توجیه درستی این سخن؛ با این دلیل که تنها عشق کسانی در حافظهی تاریخ مانده که وصلی نداشتهاند و پس همه و همه عشق بودهاند! اما آیا به راستی وصال، مدفنیست برای عشق؟؟
با توجه به روزگاران، از گذشته تا کنون، نمونهها و مصداقهای مختلفی را میتوان یافت که هر کدام تعریف و نمود خاصی از عشق بودهاند؛ گاه واقعی، گاه تصنعی، گاه توهمی و...
دختران و پسران بسیاری بودهاند که ادعای عاشقی داشتهاند؛ اما تمام هدفشان از طرح مسئلهی عشق، وصال بوده و بس! برای رسیدن به هم، جنجال بسیاری به پا کردهاند؛ اعتصاب غذا، اقدام به خودکشی، افسردگی، سکوت، فریاد.... و در نهایت وصال! اما در موارد بسیاری، عمدهی مشکلات آنها پس از رسیدن به هدفشان که تا پیش از آن بسیار دور و خارج از دسترس جلوه میکرد، آغاز گشته است. چون برای پس از آن، برنامهای نداشتهاند! برنامهای برای تداوم بخشیدن به وصل؛ برنامهای برای وصل روح؛ برنامهای برای ابد و برای بیزمانی عشق. و همین مسئله موجب گشته که با گذشتن روزها و شبها و با عبور زمان و... معطل بمانند و عشق آتشین پیش از وصل، جای خود را به خستگی و دلزدگی دهد!
در مقابل، افراد بسیاری هم بودهاند که وصال برایشان نه تنها مدفن عشق نبوده، بلکه معبری بوده برای رسیدن به مراتب عالیتری از آن؛ افرادی که در پرتوِ عشق راستین و بادوام به مراتبی رسیدند که بدون عشق، پیمودن راههای اینچنینی بسیار دشوار و غیر ممکن جلوه مینمود. زندگیِ بدون یکنواختی، بدون خستگی، با دوام و... زندگیای که سازندگان آن، عشق را به درستی درک کرده و آن را برای مصرفکردن خواستهاند نه اندوختن! و هرکدام عشق را در نوع نابِ خود داشتهاند...

عشق یک عکس یادگاری نیست و یک مزاحِ مدتدار هم. واقعیتِ عشق در بقای آن است و حقیقتش در عمق آن؛ و این هر دو ارادهی انسانیست که میخواهد رفعتِ زندگی را به زندگی باز گرداند.
هیچگاه، عشقِ هیچ دو عاشقی شبیه هم نیست؛ و شاید بتوان در هر زمانی فرهادهایی را یافت، که عشقشان بسیار شیرینتر از عشق شیرین باشد و خودشان فرهادتر از فرهاد!
وصال، همیشه مدفن عشق نیست؛ به شرطی که همگان بدانند: رسیدن، پلهی اول منارهایست که بر اوج آن، اذان عاشقانه میگویند!
قدرتِ کلماتت را بالا ببر نه صدایت را؛ این "باران" است که باعث رشد گلها میشود، نه رعد و برق…